آویسا جونمآویسا جونم، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره

آویسا دختر ناز مامان

دومین مسافرت آویسا

عزیز دل مامان شما هم مثل من باید عادت کنی که اگه بخوای باباجون رو بیشتر ببینی باید باهاش بری. دومین مسافرت شما هم مثل مسافرت اولتون یه مسافرت کاری بود که البته به خاطر اینکه مقصد شمال بود ما به فال نیک گرفتیم و به حساب مسافرت غیر کاری گذاشتیم و دلو زدیم به دریا و باباجون رو همراهی کردیم البته تو این مسافرت تنها نبودیم آخه باباجون و دوستش عمو احسان با هم تو شمال(لشت نشاء) کار داشتن و عمو احسان خانومش مریم جون رو آورده بود. البته چون ما باهاشون راحتیم و قبلا باهاشون مسافرت رفته بودیم بازم خوش گذشت شما هم که کلاً تو مسافرت ثابت کردی که دختر خوبی هستی و البته خیلی هم باهوش چون می دونستی که برای اینکه صدات در نیاید هرچی بخوای همون میشه سو استفاده...
28 اسفند 1392

چهارشنبه سوری مبارک

ا مسال اولین چهارشبه سوری هستش که دختر گلم کنارمه خیلی خوشحالم ولی از طرف دیگه اولین چهارشنبه سوری که علی اکبر کنارم نیست همیشه حتی شده آخر وقت خودشو می رسوند که این باعث  ناراحتیم شده ولی انشالا سالهای دیگه سه تایی کنار هم باشیم. دختر گلم با این که شما یه خورده زیاذ ترسو تشریف دارین و از صذاهای ناگهانی می ترسین تو جشن چهارشنبه سوری شرکت کردین تا ترستوت بریزه.حسابی هم بهتون خوش گذشت و مشغول تماشای رنگهای ایجاد شده به واسطه وسایل آتیش بازی بودی ولی الحق که دختر باباجونی و تو خواب کم نمیاری و با وجود اونهمه سرو صدا بعد از مدتی وقتی صداها و رنگها برات تکراری شد تو بغلم خوابت برد.   آویســـــــــــــــــــــــــــــــــا ج...
28 اسفند 1392
1